- سر دوج
کیسه یا جوال انباشته از بار و محصولات کشاورزی، بستن کیسه
معنی سر دوج - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(سُ)
لغت نامه دهخدا
مقابل ساق دوش. شاه بالا که بجانب چپ ایستد، آنکه در سمت چپ داماد یا عروس ایستد. (یادداشت مؤلف)
(سَ رِ)
لغت نامه دهخدا
شکلی است بر فلک بصورت مردی که بر پای چپ خود ایستاده و پای راست برداشته و دست راست بر سر نهاده و بدست چپ سر دیو خونچکان به موی سر گرفته. (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به حامل رأس الغول شود
(سَ)
لغت نامه دهخدا
بمعنی سرآغج است که گیسوپوش زنان باشد. (برهان) : غفاره، سرآغوج که زیر مقنعه افکنند تا مقنعه ریم و چرک و روغن نگیرد. (منتهی الارب) :
سرآغوجی برآموده بگوهر
برسم چینیان افکنده بر سر.
نظامی.
مغولی که نونیی را ندیده باشد ومتعلق بزرگی نیز نبود بمجرد سرآغوجی که برنهاده باشد. (فیه مافیه). رجوع به سرآغج و سرآغچ و سرآگوش و سرآغوش شود
سرآغوجی برآموده بگوهر
برسم چینیان افکنده بر سر.
نظامی.
مغولی که نونیی را ندیده باشد ومتعلق بزرگی نیز نبود بمجرد سرآغوجی که برنهاده باشد. (فیه مافیه). رجوع به سرآغج و سرآغچ و سرآگوش و سرآغوش شود
پارچه ای باریک که نظامیان بر دو دوش جامه دوزند و روی آن را درجه نظامی نصب کنند پاگون: برق سردوشیهای او چشمها را خیره کرد
آنکه با تارهای زرد گلابتون پارچه و جامه را نقش دوزد چکن دوز، پارچه زر دوزی شده
آنچه پر از دود باشد: اطاق پر دود. یا قلیان پر دود. که دود بسیار از آن بر آید. یا پردود بودن، اندوهگین غمگین پر درد بودن
لبالب، سرریز کردن مایعات، مواد شوینده ی موی و سر
پوشش پشت بام شیروانی
سر و ته، وارونه
بانگ و آوای بلندی که اغلب در عروسی ها همراه با هلهله اجرا
لحاف، پتو
کیسه ی سر دوخته
از توابع دهستان زوار تنکابن
دواگلی
چیزی مازاد در معامله دادن، نزول دادن، اضافه بار
آستین
پوست سر، آثار، ردپا
سرپوش دیگ و قابلمه
باد زمستانی جنوب غربی که غالبا سردی برف ارتفاعات البرز را
سربالایی
نخستین جوش زدن دیگ بار گذاشته شده، دیگی که آبش تازه جوش
راه شیب دار از بالا به پایین
از فنون کشتی بومی استدر این فن کشتی گیر چالاک تر ابتدا با
دربسته، سر بسته، کیسه یا سایر ظروفی که به صورت سربسته
نوعی ناسزا و نفرین
نام مرتعی در آمل
کفشگر، کفش دوزک